کد مطلب:9197 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:873

امامت در شيعه
مقاله
رَبِّ الشْرَحْ لي صَدْري وَ يَسِّرْلي اَمْري وَاحْلُل عُقدَه مِنْ لِساني يَفْقَهوا قَوْلي ”

بعد از اينكه حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم ) از اين دنيا رحلت فرمودند ، مسلمانان به 2 گروه تقسيم شدند . يك گروه شيعيان بودند و گروه دوم كساني كه با پايان يافتن نبوت ، به پايان ارتباط خلق با خدا ، اعتقاد داشتند يعني مردم به درجه اي از عقلانيت رسيدند كه گفتند وقتي هيچ واسطه مستقيمي ميان ما و خداوند نيست ، همين قرآن و سنتي كه پيغمبر (ص) آوردند ، براي ما كافيست . اين عده را اهل سنت ناميدند . به اين دليل كه مثلاً با سنت پيغمبر (ص) ، به درجه كفايت رسيدند .

اتفاقاً فكر مي كنم اهل سنت واقعي ، خود ما شيعيان هستيم ، چون اهل سنت نسبت به كلام پيغمبر (ص) بايد اطاعت داشته باشند و در كلام پيغمبر (ص) جملات زيادي وجود دارد مبني بر اين كه بعد از رحلت ايشان ، ارتباط انسانها با خداوند قطع

نمي شود . اينجاست كه بحث امامت پايه گذاري مي شود و در حقيقت اين تنها عقيده مذهب شيعه است . يعني به غير از سه اصل ( توحيد ، نبوت و معاد ) كه تمامي مسلمانان به آن اعتقاد دارند ، اصلي ديگري نيز وجود دارد كه تنها شيعيان معتقد به آن هستند و آن اصل امامت است كه باعث جدايي مذهب شيعه از مذهب تسنن گرديده است از اين رو شيعيان را اماميه نيز مي نامند . مذهب اماميه خود به

فرقه هاي مختلفي تقسيم مي شود ( حدوداً 72 فرقه ) و ما شيعيان را كه به امامت 12 امام (ع) اعتقاد داريم ، شيعه اثني عشري مي نامند .

بحثي كه پيش مي آيد اين است كه با توجه به اوضاع و شرايط امروز كه آمريكا عراق را اشغال نموده و مردم آن را به بهانه هاي مختلف قتل عام مي كند ، آيا اين درست است ، فقط به اين دليل كه الان زمان وحدت مسلمين است ، از مطرح كردن اين بحث ( بحث امامت ) خودداري كنيم ؟ خير ، در طول تاريخ ما همواره شاهد چنين جنگهايي بوده ايم ، و در همه حال به وحدت مسلمين نيز اعتقاد داشته ايم اما طرح اين بحث ضرورت دارد .



ضرورت بحث امامت :





آيا اين بحث ، با شرايط هميشگي جهان ، باعث اختلاف و غفلت از دشمنان حقيقي اسلام نمي شود ؟ جواب 1 ـ اگر بحث ، به منظور رسيدن به حقيقت باشد ، و هدف ما برطرف كردن همين اختلافات ديني باشد ، اين سؤال جايگاهي ندارد .

جواب 2 ـ در ميان فرقه هاي مختلف اهل سنت و شيعه نيز دسته ها و گروه هاي فراواني وجود دارد و اين دليل نمي شود كه براي رسيدن به حقيقت ، بحث نكنيم . جواب 3 ـ به دليل بحث نكردن و روشن نبودن اينگونه مباحث در نزد اهل سنت ، زمينه اي ايجاد شده كه با تهمت هاي واهي شيعه را مشرك ، كافر و حتي ملحد

مي خوانند . براي نمونه : چند روز پيش ابومصعب زرقابي ، قائم مقام طالبان ، در صحبت هاي خود آيت الله سيستاني را رئيس الكفار و امام الكفار ناميده است !

جواب 4 ـ چرا فكر مي كنيم در بين مسلمانان دشمن نداريم ؟ چرا فكر مي كنيم وهابيت از صهيونيست بهتر است ؟ به عقيده ما فرقه اي كه اسلام را بدنام كرده ،

( مانند القاعده ) و با دامن زدن به تهمت هاي واهي و از مُد افتاده ، با غرض كامل ، سعي در كوبيدن مترقي ترين فرقه اسلامي يعني شيعه را دارد ، يك دشمن است .

چه كسي مي گويد ما با وهابيت مي سازيم ؟ ما با اسرائيل دشمنيم . ما با وهابيت هم دشمنيم . به نظر ما و در مكتب حضرت امام (ره) ، اسلام آمريكايي با اسلام وهابي هيچ فرقي ندارد . اين هم آمريكايي است . ضمن اين كه وهابيت از دو جهت خيانت مي كند : هم دشمني مي كند و هم دين ما را بدنام مي كند . اينگونه دين ها هم از درون ضربه مي زنند و هم از بيرون . لذا اينگونه نيست كه ما به خاطر مثلاً آمريكا ، با وهابيت كنار بيائيم . اين يك وقت سياست است كه بحثش جداست ، اما الان بحث دين است . به عقيده ما انحرافات وهابيت از انحرافات مسيحيت بيشتر است . و ما نبايد كوتاه بيائيم . اگر وحدت هم قرار است رعايت شود ، بايد از دو طرف باشد . تمام منابرشان بر عليه ماست . تمام كتابهايشان بر عليه ماست . شبهه هايي كه خودشان مي دانند جواب دارد ، مي دانند اما جرأت نمي كنند بحث كنند .

چندي پيش تلويزيون عربي بي بي سي مناظره اي را ميان يك دكتر شيعه و يكي از ملاهاي اهل تسنن ترتيب داد ، اما بعد از 8 جلسه ، اين مناظره قطع شد ! چرا ؟ خودشان مي دانند در اشتباهند . آنها دنبال حقيقت نيستند . آنها از روي بغض و كينه و حتي شايد از روي مأموريتي كه از سوي دشمنان دارند ، فقط درصدد بدنام كردن اسلام هستند . چه كسي مي گويد اينها دشمن نيستند ؟ چرا نمي آيند بحث كنند ؟ چرا نمي آيند مناظره كنند ؟ چرا فقط شبهه پراكني مي كنند ؟ مگر ما در شهر قم ، دارالتقريب نداريم ؟ مگر ما مجمع تقريب مذاهب نداريم ؟ بيايند حرف هايشان را بزنند . خودشان نمي آيند . هيچ حرفي هم ندارند . در تمام ايران اسلامي شما براي يك مرتبه هم كه شده ، مناظره شيعه و سني را نمي توانيد ترتيب دهيد . حتي يك مرتبه !

اصلاً نمي آيند . چرا ؟ چون مي دانند مطالبي كه بيان مي كنند ، جواب دارد . و اگر ما بخواهيم به آنها گير بدهيم ، واقعاً مسائل مسخره زيادي در كتاب هايشان وجود دارد . چيزهايي كه انسان اصلاً نمي تواند باور كند . به راوياني اعتقاد دارند كه هر مسلماني وقتي سابقه آنها را مي شنود ، تعجب مي كند و خنده اش مي گيرد . يكي از آن روايان ، جزء قاتلين امام حسين (ع) است . رواي ديگر ، نگهبان جسد زيدبن علي بن الحسين (ع) است . ( مي گويند جسد پسر امام سجاد (ع) ، چهار سال ميان زمين و آسمان آويزان بوده است ، و اين شخص جزء كساني بوده كه مدتي را به نگهباني از جسد او مي پرداخته ! ) چنين راوياني دارند !



فرقه هاي مختلف شيعه غير از اثني عشري ، آنقدر ضعيفند ( هم از نظر تعداد و هم از نظر منطق ) كه اصلاً به حساب نمي آيند . فرقه هايي مانند 3 امامي ، 4 امامي ، 5 امامي ، زيديه ، اسماعيليه و . . . اينها اصلاً قدرت اينكه در مقابل وهابيت بايستند را ندارند . و حتي اگر بخواهيم ميان آنها و شيعه اثني عشري مناظره اي قرار بدهيم ، قبول نمي كنند و در مناظره شركت نمي كنند . به مذهب شيعه اثني عشري هم كه نگاه مي كنيم ، مي بينيم ، در خود اين مذهب هم اختلافاتي وجود دارد . و ما متأسفانه خودمان هم با هم به توافق نرسيده ايم . و ما نمي توانيم بگوئيم الان سيصد رساله اي كه وجود دارد ، بيائيم با هم بنشينيم و بحث كنيم و اين سيصد رساله را تبديل به يك رساله كنيم . البته اين اختلافات زياد مهم نيست و اتفاقاً اين اختلافات موجب رشد است . اين رقابت ديني موجب رشد مي شود .

اما در خصوص اختلافاتي كه با فرقه هاي ديگر داريم مي گوئيم بيائيد با هم به نتيجه واحد برسيم اما نمي آيند . يكي از بزرگان نقل مي كرد ، چندي پيش در ماه رمضان به كشور مصر رفته بودم . يكي از ملاهاي مصر ( از اهل سنت ) به ديدن ما آمد . ظهر بود . گفت : تشنه هستم ، مقداري آب بياوريد . با خود گفتم : حتماً مريض است و

نمي تواند روزه بگيرد . بعد گفت : مگر نهار نمي آوريد ؟ گفتيم : ماه رمضان است ! گفت : من گرسنه هستم بايد غذا بخورم . رفتيم از هتل مقداري غذا تهيه كرديم و آورديم . غذا را خورد . گفتيم : شما مشكلي داريد ؟ چرا روزه نمي گيريد ؟ گفت : نه ! گفتم : پس حتماً مسافر هستيد . گفت : نه ، مسافر هم نيستم . گفتم : حتماً صبح اتفاقي افتاده و روزه شما باطل شده و افطار كرده ايد ؟! گفت : نه ، آن هم نيست . گفتم : پس مسئله چيست ؟ گفت : من اصلاً روزه نمي گيرم ! نماز هم نمي خوانم !!

گفتم : چرا ؟ گفت : براي اينكه نماز و روزه بدون ولايت آقا اميرالمومنين (ع) به هيچ دردي نمي خورد ! جاي ما آخر جهنم است ، لذا مگر بيكار هستيم روزه بگيريم و يا نماز بخوانيم ؟!

گفتم : خُب چرا اعلام نمي كنيد كه شيعه هستيد ؟ گفت : اگر اعلام كنم ، بيكار

مي شوم ! نمي دانم چكار كنم ؟ يعني شما مي گوئيد بروم در حوزه شيعه از اول شروع كنم ؟ من الان خودم ملا هستم . اينجا زندگيم مي چرخد . اگر اعلام كنم زن و بچه ام از گرسنگي مي ميرند .

بحث اهل سنت اينگونه است . متأسفانه ، چون بحث هواي نفس به ميان مي آيد و علماي آنها به كار گرفته شده اند ، به توافق رسيدنمان خيلي بعيد است .



اهل سنت شامل 4 فرقه رسمي و 400 فرقه غيررسمي است . در خود آنها هم تشتت آراء وجود دارد و اختلافاتي كه مثلاً فرقة حنفي از نظر فقهي با فرقه شافعي دارند ، از اختلافاتي كه ما با شافعي داريم ، بسيار بيشتر است . البته به ظاهر اين گونه است . شافعي ها ظاهراً در مباني فقهي به ما خيلي نزديكند و همان طور كه مي دانيد شمال و غرب ايران و عراق شافعي هستند و جنوب ايران هم حنفي . به ظاهر شافعي ها از همه به ما نزديكترند ، ولي در باطن چنين نيست و همان مذهب حنفي از همه به ما نزديك تر است . ولي اختلافاتي كه اين دو فرقه ( شافعي و حنفي ) با يكديگر دارند ، خيلي زياد است .



امامت چيست ؟





امام (ع) يعني جانشين پيغمبر (ص) با 2 تفاوت : 1 ـ وحي به او نازل نمي شود .

2 ـ پيامبر (ص) مؤسس مكتب و امام (ع) پاسدار مكتب است .

از نظر شيعه ، امام معصوم (ع) ، رهبر معنوي ، مادي ، ظاهري ، باطني و حكومتي مردم است . عصمت دارد و براي هر زماني وجود دارد . اعتقاد ما بر امامت حضرت علي (ع) ، و يازده نفر از فرزندانش تا امام زمان (عج) بر جهان است .



دلايل وجود امامت :





1 ـ براي دستيابي به تكامل ، راهنما و امام لازم است و خداوند لوازم تكامل و وصال را بايد براي ما قرار دهد . زيرا محبت خداوند ايجاب مي كند ما را سردرگم رها نكند كه به اين دليل “ قاعده لطف ” نيز مي گويند .

2 ـ اگر به متون ديني دقت كنيم ، مي بينيم با وجود قرآن و سنت نبوي ، كار براي انسانها تمام نشده و حجت تكميل نيست . يعني در قرآن و سنت پيامبر (ص) ، تمام مسائلي كه ما لازم داريم ، نيامده است و هنوز بايد كسي باشد كه اين مسير را ادامه بدهد .

3 ـ پيامبر (ص) به دليل عقل و فطرت سالم خويش و از آنجا كه به جزئي ترين مسائل مردم توجه داشته ، حتماً براي جانشيني خويش نيز تدبيري انديشيده است .



يكي از علماي ما در مناظره اي كه با يكي از بزرگان اهل سنت داشت ، گفت : من به دين شما اعتقاد پيدا نمي كنم . چون شما بر اين اعتقاد هستيد كه خليفه اول ابوبكر ، عقلش از پيغمبر (ص) بيشتر بوده است . عالم سني مي گويد : ما چنين اعتقادي نداريم !

ـ شما مگر ننوشته ايد : ابابكر وقتي از دنيا رفت ، در وصيت نامه اش مشخص كرد كه جانشين پس از من عمر خطاب است ؟

ـ بله .

ـ خُب اين يعني عقل ابابكر بيشتر از عقل پيغمبر (ص) بوده است ! شما بر اين عقيده هستيد كه پيغمبر (ص) عقلش نكشيد براي خودش جانشين تعيين كند ؟! آن هم در چنان وضعيتي كه جامعه آن روز قرار داشت ! اما ابوبكر عقلش كشيد و خواست كه مردم را نجات دهد .

يعني پيامبر (ص) عقلش نمي كشيد كه اگر جانشيني تعيين نكند ، انصار و مهاجرين به جان هم مي افتند و هزاران فرقه مي شوند و ابوبكر عقلش كشيد !!

يعني اصلاً سيستم پيغمبر اكرم (ص) سيستمي بوده است كه وقتي به اين همه جزئيات توجه مي كرده ، بعيد است از چنين مسئله بزرگي ، غفلت كرده باشد .



سؤال : شما در صحبت هايتان فرموديد يكي از دلايل وجود امامت اين است كه با وجود قرآن و سنت نبوي ، حجت تكميل نيست ، اين مورد را توضيح دهيد ؟

جواب : حجت تكميل نيست يعني اين كه ، ما براي رسيدن به تكامل نياز به يك سري مسائل داريم . وقتي به قرآن و مباني اهل بيت (س) دقت مي كنيم ، مي بينيم ، تمامي آن چه ما نياز داريم ، در مباني پيغمبر (ص) و يا قرآن وجود ندارد . يعني همين الان هم اگر امام زمان (عج) نباشند ، براي ما حجت تكميل نيست . چون ما سؤالات زيادي داريم و خداوند كه مي خواهد ما را به وصال خود برساند ، نمي تواند يك سري مسائل را ناقص بگذارد و بگويد خودتان برويد و به كمال برسيد . قرآن هم به تنهايي براي رسيدن به تكامل ناقص است . چرا كه خيلي از مسائل در قرآن بيان نشده است . و دليل آن هم ، فقط همين است كه ما غير از قرآن به سه منبع ديگر نيز پي ببريم و از آنها هم استفاده كنيم . نقص قرآن ما را به اين رسانده است كه بايد پيغمبر (ص) هم داشته باشيم ، نقص پيغمبر (ص) ما را به اين رسانده است كه امامت هم بايد داشته باشيم ، نقص امامت ما را به اين رسانده است كه بايد اجماع و عقل هم داشته باشيم . اينها را نبايد از زندگي خط زد . در حقيقت خداوند از اين طريق پله پله مراحل تكامل را براي ما باز كرده است و فرموده بايد از اينها استفاده كنيد . اينها هر كدام به تنهايي ناقص است . يقيناً قرآن هم به تنهايي هيچ دردي را از ما دوا نمي كند . يعني اگر انسان بخواهد نماز بخواند از قرآن نمي تواند بياموزد كه چگونه نماز بخواند . وضو گرفتن را نمي تواند از قرآن بياموزد . بايد كسي باشد كه شرح بدهد ، توضيح بدهد و تفسير كند .



شرايط و صفات ويژه امام (ع) :





1 ـ عصمت ، كه دلايل آن مانند دلايل عصمت پيغمبر (ص) است . آيه شريفه قرآن

( 124 سوره بقره ) مي فرمايد : “ وَ اِذِا بْتَلي ابراهيمُ رَبّهُ بِكلماتٍ وَ اَتَمَهُنَّ قالَ اِنَّ جاعِلُكُ لِلنّاسِ اماماً قالَ وَ مِنْ ذُرّيَتي قال و لا يَنال عَهْدِيَ الظّالمين ”

يكي از شرايط امامت ظالم نبودن امام است ، در اين آيه خداوند تبارك و تعالي خطاب به ابراهيم (ع) مي فرمايد : “ اِنّي جاعِلُكَ للنّاسِ اماما ” ( بدرستي كه تو را بر مردم امام قرار داديم ) به اين دليل كه “ اِذا بْتَلي ” ( آزمايش هايي كه پس دادي ) در اينجا ابراهيم (ع) از خداوند سؤال مي كند : آيا اين امامت براي ذرية من هم هست ؟ “ وَ مِنْ ذُرّيَتي ” و خداوند مي فرمايد : “ و لا يَنال عَهْدِيَ الظّالمين ” عهد من ( امامت ) به ظالمين نمي رسد .



اما با توجه به آيات ديگر قرآن ببينيم ظالمين چه كساني هستند :





1 ـ سوره لقمان ، آيه 13 : لقمان به فرزندش مي فرمايد : “ اِنَّ الشّركَ لَظُلمٌ عَظيم ” شرك ظلمي بزرگ است . شرط اول : امام نبايد مشرك باشد .

2 ـ سوره شوري ، آيه 42 : “ وَ اِنَّما السبيل علي الذينَ يَظلِموُنَ النّاسَ وَ يَبْغُونَ في الارضِ بِغَيْرِ الحق ” آنان كه به ناحق سركشي مي كنند ظالم معرفي شده اند

( سركشان به ناحق ) .

3 ـ سوره فاطر ، آيه 32 : “ فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ ” ( آنان كه به نفس خويش ظلم

مي كنند ، ظالم هستند )

4 ـ سوره طلاق ، آيه 1 : “ وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدودَ اللهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ ” ( آناني كه از حدود الهي تعدي و تجاوز مي كنند ، به نفس خويش ظلم مي كنند )



پس يكي از شرايط امامت اين است كه فرد ظالم نباشد ، كه ظالم را هم در 4 آيه قرآن پيدا كرديم .



مردم 4 دسته اند : 1 ـ آنهايي كه از اول تا آخر عمر معصيت نمي كنند . 2 ـ آنهايي كه اول عمر معصيت نمي كنند ولي آخر عمر معصيت مي كنند . 3 ـ آنها كه اول عمر معصيت مي كنند و آخر عمر معصيت نمي كنند . 4 ـ از اول تا آخر عمر معصيت

مي كنند .

از نظر قرآن سه دسته آخر نمي توانند به مقام امامت برسند . زيرا از مصاديق ظالمين هستند . مثلاً اگر كسي اول عمرش مشرك بوده باشد ، ( مانند عمر ، ابابكر و . . . ) و بعد آخر عمر فرد خوبي شود ، اين نمي تواند امام شود و يا كسي كه اول عمرش خوب بوده و در آخر عمر خراب شده ، اين هم نمي تواند به مقام امامت برسد . تنها كسي مي تواند به مقام امامت برسد كه از مصاديق ظالمين نباشد و از اول تا آخر عمر معصيت نكرده باشد .

پس با اين حساب ، همان حالتي كه براي پيغمبر (ص) وجود داشت ، براي ائمه (ع) نيز هست .



2 ـ علم ، شرط ديگر امامت ، علم است . سوره يونس آيه 35 مي فرمايد : “ اَفَمَنْ يَهْدي اِلي الحَقِّ اَحَقُّ اَنْ يُتَّبَعَ اَمَّنْ لّا يَهدِّي اِلّا اَنْ يُهْدِي ” آيا كسي كه به سوي حق هدايت مي كند سزاوار پيروي شدن ( امام شدن ) است يا كسي كه خودش نيازمند هدايت است ؟

در تاريخ ، اصلاً مشاهده نشده است كه اهل بيت (س) در فلان مسئله علمي كم بياورند . يا از آنها سؤالي كرده باشند و آنها بگويند نمي دانيم . در هيچ جاي تاريخ ما اين را نداريم . در حالي كه در كتب اهل سنت نوشته شده است كه 42 مرتبه خليفه دوم گفته : “ لَوْ لا عليُّ لَهَلَكَ الْعُمر ” ( اگر علي (ع) نبود ، عمر هلاك شده بود )



3 ـ شجاعت . كه توضيحي لازم ندارد .

4 ـ زهد و وارستگي .

5 ـ اخلاق به معناي خُلق . خلق رفتار اجتماعي . رحمت داشتن در برخورد با مردم .



تعيين امام :





در يكي از سندهاي به اصطلاح تاريخي اهل سنت ، جمله اي از بزرگان اروپاست كه مي گويد : اولين و در حقيقت بنيانگذار دموكراسي در جهان سقيفه است . “ سقيفه بني ساعده !! ” و گفته اند اولين كسي كه دموكراسي را در جهان پايه گذاري كرد ابوبكر و عمر بوده اند كه در سقيفه گفتند : حرف را كنار بگذاريم و رأي ، رأي مردم باشد !!

آيا واقعاً مردم مي توانند امام را تعيين كنند ؟ اگر مردم جمهوري اسلامي بر امامت و رهبري فردي متفق بشوند ، رهبري كسي كه نعوذ بالله فاسق است . ( مثلاً جرج بوش) آيا ما موظف هستيم از اين رهبري ، پيروي كنيم ؟

در اين زمينه دو نظر وجود دارد يك بحث را كه آقا اميرالمؤمنين (ع) و شيعه به آن معتقدند و يك بحث را اهل سنت . اهل سنت مي گويند هر كسي كه امام و خليفه شود واجب الاطاعه است . حال اين فرد هر كسي كه مي خواهد باشد . خوب يا بد . خليفه كه باشد ، اميرالمؤمنين است ( امير يعني مي تواند به مؤمنين امر كند و طبيعتاً مؤمنين هم بايد اطاعت كنند )

و آقا اميرالمؤمنين (ع) در روايتي مي فرمايند : “ بر شما باد به حاكم ، ولو حاكم فاجر ” و اين عبارت به اين معناست كه نظم براي جامعه اسلامي بهتر از بي نظمي است حتي اگر اين نظم را يك فاجر برقرار كند .

يعني به قول معروف دارو نيست ، مسكن است . اگر الان من و شما نمي توانيم در يك مملكتي حكومت اسلامي راه اندازي كنيم ، ( مثل آمريكا ) بهتر است جورج بوش باشد تا هيچ كس نباشد . چون از هيچي بهتر است .

آقا اميرالمؤمنين (ع) مي فرمايند اگر قرار است براي جامعه اسلامي حاكمي انتخاب كنيد ، حاكمي عادل ، شجاع و كسي كه اولي الامر باشد را انتخاب كنيد ولي اگر نشد ، بودن حاكم از نبودنش خيلي بهتر است ولو اين كه فاجر باشد .

الان شايد مردم عراق راضي تر باشند كه صدام بر آنها حكومت كند ولي اين وضعيت را نداشته باشند . يا مثلاً ملت افغانستان در آن برهه اي كه طالبان را براي حكومت قبول كردند ، به اين دليل نبود كه به آنها علاقه داشتند ، بلكه آنها از حاكم نداشتن خسته شده بودند . مي گفتند هر كسي مي خواهد بيايد يك نظمي بدهد . ما بدانيم قانوني هست ، پليسي هست ، امنيتي هست . حكومت جوابگويي هست ، كارمندي ، حقوقي ، بانكي هست . اينها باشند ، حال هر كسي مي خواهد باشد . و دليل تمكين مردم افغانستان به طالبان همين بود .

سه نوع جامعه وجود دارد :

1 ـ جامعه خوب و ايده آل ، كه بايد به آن برسيم .

2 ـ جامعه ديكتاتوري .

3 ـ جامعه اي كه هيچ كس بر آن نظارتي ندارد . اميرالمؤمنين (ع) مي فرمايد

جامعه اي كه هيچ كس بر آن نظارتي ندارد ، بدتر از جامعه ديكتاتوري است . اين كلام آقا اميرالمؤمنين (ع) است .

اما اهل سنت مي گويند نه ، هر كسي بود واجب الاطاعه است . اولي الامر مردم

است . بر مال و انفس مردم سلطه دارد . لذا اين اولين اختلاف مهم ما در بحث نگاه به امامت است . ما مي گوييم امامت آن نيست كه مردم انتصابش كنند . امام بايد انتصابش از سوي خدا باشد .



به اعتقاد شيعه امامت بايد از طرف خداوند يا از طرف پيغمبر خدا (ص) ، يا از طرف امام قبلي تعيين شود . همانطور كه در قرآن كريم ( همان آيه 124 سوره بقره )

مي فرمايد : من تو را براي مردم امام قرار دادم . اين آيه دلالت مستقيم بر قرار دادن امام از سوي خدا دارد .

و در آيه 73 سوره انبياء خداوند مي فرمايد : “ وَ جَعَلْناهُمْ اَئمَّه يَهْدُونَ بِاَمْرِنا ” ( ائمه اي را قرار داديم كه مقام هدايت ما را بر عهده دارند . )

در آيه 67 سوره مائده مي فرمايد : “ يا اَيُّها الرَّسول بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِليكَ مِن رَبِّكَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فما بَلَّغْتَ رسالتَه ” در اينجا هم خداوند رسماً به پيغمبر (ص) دستور به انتصاب امام مي دهد . اصلاً در اينجا بحث انتخاب هم نيست ، انتصاب !

و لحن آيه مي رساند كه اگر اين انتصاب اتفاق نيافتد جامعه به انتخاب درستي نخواهد رسيد .

آيه 59 سوره نساء مي فرمايد : “ اَطيعوالله وَ اَطيعوا الرَّسوُل وَ اولي الاَمر منكم ” در اين آيه شريفه خداوند اولي الامر را در طول خود و پيامبر (ص) مي آورد . كه اين نيز دلالت بر عصمت و انتصاب دارد .



ولايت اللهي امام :





يعني همان گونه كه خدا و رسول (ص) بر ما ، مال و جان و نفس ما ولايت دارند ،

امام (ع) نيز همين ولايت را دارد . در آيه 55 سوره مائده “ اِنّما وَليّكُم الله وَ رسوله وَ الّذينَ آمنوا الّذين يقيمونَ الصَّلوه وَ يُؤتون الزّكوه و هم الراكعون ” مي فرمايد : به درستي كه ولي شما ، خداوند و رسول خدا و كساني هستند كه ايمان آوردند ، آنها كه نماز مي خوانند و در حال ركوع صدقه مي دهند .

و داستانش را همه مي دانيد زماني كه اميرالمؤمنين (ع) در ركوع بودند ، شخص نيازمندي وارد شد و از حضرت تقاضاي كمك كرد ، و ايشان در همان حالت ركوع ، انگشتري قيمتي اي كه در دست داشتند به آن شخص دادند .

و بعضي نسبت به اين مسئله هم ايراد و اشكال مي گيرند و مي گويند : چگونه است كه علي (ع) در نماز توجه اش به خدا نبوده است ؟ در جواب بايد بگوئيم علي (ع) در نماز ، از غير خدا مي بُرد نه از خدا و اين صدقه دادن ، خود كاري خداييست . اين عمل خود نماز ديگريست .

اميرالمؤمنين (ع) در نماز از بقيه عبادات فارغ نمي شود . اگر همان جا جهادي صورت مي گرفت ، و دشمني حمله مي كرد ، اميرالمؤمنين (ع) نماز را رها مي كرد و واجب بود كه چنين كند . بنابراين اميرالمؤمنين (ع) وقتي نماز مي خواند ، از دنيا فارغ

مي شود و عبادتهاي ديگر را كاملاً مي بيند . چون روح ، روحي عباديست . از نماز خارج شده و غير از خدا چيزي را نمي بيند .

آنجا اگر احياناً آبي مي آمد و از زير پاي اميرالمؤمنين (ع) رد مي شد ، چون مظهر دنياست . آقا (ع) آن را نمي ديد . همچنانكه وقتي در نماز تيري از پاي اميرالمؤمنين (ع) بيرون كشيدند ، چون دنيايي بود ، حضرت متوجه آن نشد . اما وقتي يتيمي و يا فرد فقيري مي آيد و از او تقاضاي كمك مي كند ، ( روح عبادت اين را مي بيند ) روح عبادي آقا اميرالمؤمنين (ع) اين را مي بيند .

پس كلمه “ اِنَّما ” در اول آيه از ادات حَصر است . ( ادات حصر يعني يك سري كلماتي كه اگر قبل از هر مطلب بيايد ، فقط دلالت بر آن دارد ) در اينجا “ اِنَّما ” يعني فقط و فقط ولي شما اين سه هستند : خدا ، رسول خدا و كساني كه در ركوعشان صدقه

مي دهند . و منظور از ولايت ، برخلاف آنچه اهل سنت مي گويند ، دوستي نيست . چرا كه اگر به معني دوستي باشد يعني فقط اين سه را دوست داشته باشيم و ديگران ، مؤمنين ، مؤمنات دوستان ، زن و فرزند و . . . را دوست نداشته باشيم . پس معلوم مي شود منظور از ولايت ، حُب و دوستي نيست . و اگر به معناي حُب بود “ اِنَّما ”

نمي آمد . و اين همان ولايت اللهي را مي رساند .



البته بعد از اين كه اين آيه نازل شد ، خليفه اول و دوم خيلي زحمت كشيدند ! در تاريخ روايت شده و اين را در كتابهاي اهل سنت هم نوشته اند . بيش از 50 مرتبه اينها با انگشتر در نماز ايستادند و به افرادي سپردند كه بيايند و انگشتري را در نماز و ركوع به آنها بدهند !

اينها واقعاً عقب مانده ذهني بودند ! ببينيد ملت چه كساني را سر كار گذاشتند ! و چه كسي را كنار گذاشتند ؟! يعني ملت هم مشكل داشتند . يكي مثل حضرت علي (ع) مي آيد بر روي منبر مي نشيند و مي گويد هر چه مي خواهيد از من بپرسيد .

ايشان در كمال فصاحت ، بلاغت و در كمال رشادت قرار داشتند . اگر از نظر خويشاوندي هم حساب كنيم ، اولين خويشاوند پيامبر (ص) حضرت علي (ع) بود ، از نظر اسلامي ، ايشان اولين كسي بودند كه اسلام آوردند ، دست راست پيغمبر (ص) بودند . با اين همه فضايل ، ايشان را كنار گذاشتند . من واقعاً نمي دانم با چه عقلي چنين تصميمي گرفتند ؟!



دلايل نقلي امامت ( يعني چيزي كه در سنت پيامبر (ص) است )





1 ـ حديث غدير . به دليل آشنايي شما با اين مباحث ، نيازي به توضيح نيست .

2 ـ حديث منزلت . پيغمبر (ص) به اميرالمؤمنين (ع) مي فرمايند : “ اَنت منّي بمنزله هارون من موسي “ تو نسبت به من ، به منزله هارون نسبت به موسي (ع) هستي . خُب هارون و موسي (ع) چه نسبتي با يكديگر داشتند ؟ 1 ـ از اين نظر كه ايشان با يكديگر برادر بودند و پيامبر (ص) به اين ترتيب برادري حضرت علي (ع) را

مي خواستند به مردم نشان بدهند . 2 ـ جانشين بودند .

3 ـ حديث يوم الدار : “ يوم الدار ” يعني روز دعوت در خانه . در حاشية آيه 94 سوره حجر آمده است ، خداوند به پيامبر (ص) مي فرمايد : اي پيامبر ! بستگان نزديكت را انذار كن “ فَاصْدع بما تُؤمَرُ وَ اَعْرِضْ عَنِ المشركين ” آنچه را مأموريت داري آشكارا بيان كن و از مشركان روي گردان .

پيامبر (ص) بستگانش را در خانه ابوطالب (ع) دعوت كرد و بعد از صرف غذا چنين فرمود : اي فرزندان عبدالمطلب (ع) ! به خدا سوگند هيچ كس را در عرب نمي شناسم كه براي قومش چيزي بهتر از آنچه من آورده ام ، آورده باشد . من خير دنيا و آخرت را براي شما آورده ام و خداوند به من دستور داده است ، شما را به اين آئين دعوت كنم . كداميك از شما مرا ياري خواهيد كرد كه برادر من و جانشين من باشد ؟

( اولين مرحله دعوت ، خصوصي بود ، بعد عشيره اي و بعد دعوت عمومي براي 13 سال ) هيچ كس برنخاست ، مگر علي (ع) كه از همه كوچكتر بود و عرض كرد : اي رسول خدا ! من در اين راه يار و ياور تو هستم . پيامبر (ص) دست بر گردن علي (ع) نهاد و فرمود : “ اِنَّ هذا اَخي وَ وَصي وَ خليفتي فيكم فاسمعوا له و اطيعوه ” اين ، برادرم و جانشين من و وصي من است . به حرفهايش گوش كنيد و اطاعتش كنيد .

كه در اين جا قوم ، پيامبر (ص) را مسخره كردند . گفتند محمد هنوز از راه نرسيده براي خودش وصي تعيين مي كند !

سند اين حديث ، اصول كافي است . اما جالب است بدانيد دانشمندان اهل سنتي كه اين حديث را نقل كرده اند ابن ابي جرير ، ابن ابي حاتم ، مردويه ، ابونعيم ، بيهقي ، ثعلبي ، طبري ، ابن ابي اثير و ابولفداء و . . . هستند كه براي اطلاع بيشتر مي توانيد به كتاب المراجعات صفحه 130 مراجعه كنيد .

4 ـ حديث ثقلين .

5 ـ حديث سفينه نوح .

6 ـ حديث 12 امام . اين حديث در منابع بسيار معروف اهل سنت نقل شده است . كتابهاي اهل سنت را “ صحيح ” مي گويند . صحيح يعني كتابي كه حتي يك كلمه اشتباه در آن وجود ندارد . و دقيقاً به اين كتاب مانند قرآن نگاه مي كنند . بعضي از فرقه ها 4 صحيح دارند ، برخي 5 صحيح و برخي 7 صحيح . كه اين حديث شريف در 5 كتاب صحيح بخاري ، صحيح ترمذي ، صحيح مسلم و صحيح ابي داوود و صحيح احمد نقل شده است .

پس اين حديث در صحاح ( كتاب هاي صحيح ) نقل شده است . كتاب مسند احمد جلد 1 صفحه 398 آمده است : جابربن سمرح مي گويد : پدرم گفت : از پيامبر (ص) شنيدم 12 امير بعد از من خواهند بود ، سپس جمله اي فرمود كه من تا آن زمان نشنيده بودم ، پيامبر فرمود : همه آنها از قريش هستند .



شيخ سليمان قندوزي عالم معروف اهل سنت در كتاب “ ينابيع الموده ” ( چشمه هاي محبت ) اين روايت جالب را نقل مي كند . مي گويد : مردي يهودي به نام نعسل خدمت پيامبر (ص) رسيد و از اوصياء و جانشينان بعد از پيامبر (ص) سراغ گرفت . پيامبر (ص) آنان را اين چنين معرفي نمود : “ اِنَّ وَصّي علي بن ابي طالب (ع) و بعده سبطيه الحسن و الحسين و تسعه المعصومين من صلب الحسين (ع) .

يهودي مي گويد : يا محمد ! اسامي شان را بگو . مي فرمايند : اِذا مضي ( وقتي گذشت ) الحسين ، فابنه علي ، فَاذا مَضي عليٌ فابنه محمد ، فاذا مَضي محمد فابنه جعفر، فاذا مَضي جعفر فابنه موسي ، فاذا مضي موسي فابنه علي ، فاذا مضي علي فابنه محمد ، فاذا مضي محمد فابنه علي ، فاذا مضي علي ، فابنه حسن ، فاذا مضي الحسن فابنه حجه ( م ح م د ) المهدي (عج) وَ هؤلاء اثني عشر ” ( كه در اين روايت نام حقيقي امام زمان (عج) آمده است )

در اينجا يك نكته در خصوص نام حقيقي امام زمان (عج) بايد عرض كنم . در بعضي از روايتها آمده است كه نام حقيقي حضرت (عج) كه همان نام پيامبر (ص) مي باشد را نبايد بيان كرد و بعضي مي گويند كه بردن نام آن حضرت ، تا قبل از ظهور ، حرام است ، و گاهي در كتاب ها مي بينيم كه اين نام را به صورت ( م ح م د ) مي نويسند يك دليل را مي توان دلالت زماني دانست كه به دليل تقيه و ترسي كه شيعيان در آن زمان داشتند ، و اين احتمال مي رفت كه دشمنان حضرت را شناسايي كرده و به شهادت برسانند ، لذا از بردن نام ايشان خودداري مي كردند . و حتي تا زمان غيبت صغري مردم نام حقيقي حضرت (عج)را نمي دانستند .





دلايل عقلي امامت :





1 ـ برتري كاملاً مشخص و تاريخي ، عقلي و نقلي آقا اميرالمومنين (ع) بر خليفه اول و همچنين ساير اهل بيت (س) بر مردم زمان خود و زمان ما .

( يعني تاريخ هم بر مشخص بودن آن صحه مي گذارد ) جرج جرداق مسيحي وقتي كتاب آقا اميرالمؤمنين (ع) را مي خواند ، يك جمله اي مي گويد كه عربي آن بسيار زيباست ، مي گويد : “ ماذا عليك يا دنيا ، لو حشدت قواك . . . . ” چه مي شد بر تو اي دنيا ، اگر تمام قوايت را جمع مي كردي و در اين زمان كسي را در قدرت ، توان و شجاعت و رشادت و جمال و جلال ، مانند علي (ع) خلق مي كردي ؟!

يعني دانشمندان فعلي غير اسلامي و غير مسلمان ، وقتي به اهل بيت (س) مي رسند ، نسبت به دنيا اعتراض مي كنند .

فرمايشات آقا اميرالمؤمنين (ع) در نهج البلاغه ، فرمايشات امام صادق (ع) ، فقه امام صادق (ع) ، قدرت امام صادق (ع) ، اصول امام صادق (ع) در جهان بي نظيرند . حتي صحبت هاي شاگردان اهل بيت (س) در طول تاريخ جزء متون عقلي و درجه

يك به شمار مي رود . پس اينها دلايل عقلي است مبني بر اين كه به هيچ عنوان اهل بيت (س) ما ، با ديگران قابل مقايسه نيستند .

شما صحيفه سجاديه كه مناجات آقا امام سجاد (ع) با خداست را بخوانيد ، چقدر زيباست ؟! اگر فرمايشات امام صادق (ع) را در قالب كتابي جمع آوري كنيم ، يك دوره كامل فقه است . كلام اميرالمومنين (ع) در خطابه ، بلاغت ايشان در امور حكومتي و . . . را در نظر بگيريد و يك طرف بگذاريد و بعد صحبت هاي عمر و عثمان و ابوبكر را هم جمع كنيد ، آيا نهج الفصاحه اي ، نهج البلاغه اي ، صحيفه اي ، چيزي دارند كه قابل مقايسه با صحبت هاي اهل بيت (س) باشد ؟!

واقعاً خيلي عجيب است ، در يك زمانه اي مردمي باشند كه به اين شكل چنين افرادي را به علي (ع) ترجيح بدهند !! اگر كساني كه بعد از اين سه نفر ( عمر ، ابوبكر و عثمان ) آمدند ، مانند امام فخر رازي ، امام محمد غزالي ، طبري و ساير بزرگان اهل سنت ، خليفه مي شدند ، انسان يك مقدار دلش راضي بود ، اينها آمدند چه كساني را به عنوان مراد براي خود انتخاب كردند ؟!

اگر تمام صحبتهاي اين سه نفر را جمع كنيد به اندازه يك صفحه از كتاب كيمياي سعادت امام غزالي ارزش ندارد . چه شد كه غزالي چنين مريداني براي خود گرفت ؟!

آيا مي توان باور كرد عالمي مانند فخر رازي ، و يا محمد غزالي كه به دفاع از خلفاء و دشمني با شيعه مشغول بوده اند ، بدون غرض ، چنين كرده اند ؟ يقيناً آنها مغرض بوده اند . والا خودش بايد بفهمد كه نمي شود يك مريد از مرادش بيشتر بداند و تقوايش بيشتر باشد و حرف عقليش بيشتر باشد .

امام محمد غزالي در كتاب كيمياي سعادت خود چقدر حرف عقلاني زده است ؟ اما امام و مرادش حرفي براي گفتن ندارد !

علماي عرفان ما بعد از سالها تلاش و كوشش ، مي گويند ما سه جمله خطبه اول نهج البلاغه را فهميده ايم !

ما تنها شرح اين كتابها را مي نويسيم اما فخر رازي براي خود كتابي دارد كه انسان از خواندن آن لذت مي برد ، همين طور امام محمد غزالي و ساير بزرگان قديمي اهل سنت . و اين از نظر عقلي براي ما جا نمي افتد و يقيناً كساني با اين قدرت علمي و عقلي به حقانيت شيعه و بطلان مطالبي كه از آن دفاع مي كنند ، رسيده اند . اصلاً غير ممكن است كه نرسيده باشند . غير ممكن است كسي پيدا شود كه دم از امام بودن بزند و بعد ببيند خودش از امامش برتر باشد . امام تو چه برتري اي بر تو دارد ؟

اگر ضرب شمشيرش قويتر بوده ، احتمالاً هيكلش درشتر بوده . خُب حالا خودت با آن همه كتابي كه نوشته اي بگو آيا هيكل درشت دليل بر اين مي شود كه تو او را به مرادي قبول كني ؟! امامت به قلب و رفتار و عقل برمي گردد . آيا اين سه مورد در آنها پيدا مي شد ؟ حتي در كتابهاي اهل سنت كه نگاه مي كنيم هيچ فضيلتي براي آنها نمي بينيم .



سؤال : چرا بزرگان اهل سنت ، با اين همه قدرت علمي ، مغرض بوده اند ؟





جواب : غرض به دو دليل بيشتر نيست . يكي اينكه ممكن است پايگاهش را از دست بدهد . امام محمد غزالي ، به اين دليل امام محمد غزالي شد كه در كنار ابوريحان بيروني و هشام و . . . قرار نگرفت ، چون در كنار اينها عددي نبود . شما ببينيد در بحث فلسفه اصلاً هيچ كدام از بزرگان اهل سنت وارد نشده اند . فقط يك نفر هست كه يك كتاب نيمه فلسفي نوشته است . هيچ كس ديگري نيست . تمام فلاسفه

شيعه اند . اين ها فقط در اهل سنت هستند كه مي توانند بزرگ شوند . اگر خودشان را از جامعه شان جدا كنند و اين طرف بيايند كه امام نمي شوند . يك طلبه عادي

مي شوند .

دليل دوم : به هر حال شيطان براي خودش يك كساني را مي خواهد . همين الان هم علماي آنها مي دانند چه خبر است .



2 ـ دومين دليل عقلي ، آيه شريفه تطهير است . مي فرمايد : “ اِنّما يريدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرّجْسَ اهلَ البيتِ وَ يُطَهِّرُكُم تَطهيرا ” ( سوره احزاب ، آيه 33 ) طبق احاديث متواتر و بي شمار كه از طريق شيعه و سني وارد شده ، اين آيه درباره پيغمبر (ص) و اهل بيت (س) او نازل شده است .

برخي اعتقاد دارند كه منظور از اهل بيت پيامبر (ص) زنان پيغمبر (ص) هستند . بر طبق رواياتي كه خود اهل سنت نقل مي كنند ، همان اهل بيتي هستند كه ما شيعيان مي دانيم .

روايت اول :

جامع الاصول ، جلد 1 ، صفحه 110 : انس بن مالك مي گويد رسول خدا (ص) تا مدت 6 ماه ، هنگام نماز ، وقتي به خانه زهرا ( سلام الله عليها ) مي رسيد مي فرمود اي اهل بيت (س) ! براي نماز برخيزيد .

اين حديث با همين مضمون در كتاب ينابيع الموده و غايه المرام نيز آمده است .

نكته : اگر اهل بيت (س) ، زنان پيغمبر (ص)هم باشند ، با اين روايتي كه خود اهل سنت نقل مي كنند تناقض دارد كه بعد از رحلت پيامبر (ص) ، حضرت علي (ع) به ابوبكر فرمود تو را به خدا سوگند آيه تطهير درباره من و فرزندانم صادر شده يا درباره تو و فرزندانت ؟ ابوبكر جواب داد : درباره تو و خانواده ات . يعني خود ابوبكر هم كه دخترش همسر پيامبر بوده است ، گفته كه اين آيه به دختر من ربطي ندارد .

دليل دوم : اگر اين دربارة زنهاي پيغمبر (ص) بود ، مي بايست آيه به صورت خطاب مؤنث مي آمد نه مذكر . يعني آيه به اين شكل ، مي گفت : “ اِنّما يريد اللهِ لِيذهب عنكنَّ الرّجس اهل البيت و يُطَهِّرَكُنَّ تَطهيرا ”





والسلام